بیان و توضیح مسائل مذهبی و اجتماعی

کلمات کلیدی
سه شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۰۱ ق.ظ

حکایت علما

مطالب خواندنی

حلم و گذشت مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی

یک نفر از طلاب حکایت کرد که در صحن امام حسین علیه السلام نزدیک تل زینبیه نشسته بودم و مردى در کنار من ایستاده بود.

- مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانى با اصحابش از حرم مقدس امام حسین علیه السلام خارج شد و صحن مطهر را از درب تل زینبیه ترک گفت.

گفت: آن مردى که در کنار من ایستاده بود با خود آهسته گفت: بروم و سید را دشنام گویم.
 دنبال سید حرکت کرد تا آنکه هر دو از آنجا گذاشتند. لحظاتى نگذشت که آن مرد دشنام دهنده با چشم گریان برگشت!

علتش را پرسیدم، پاسخ داد:
 من سید را تا درب منزل دشنام دادم، اما همین که به درب منزل رسیدم، سید فرمود:

- همین جا توقف کن من با شما کارى دارم و داخل منزل شد، طولی نکشید که از منزل خارج شد و فرمود:

 بگیر این پول ها را و هر موقع دست تنگ شدى بما مراجعه کن، زیرا ممکن است چنانچه بغیر ما مراجعه کنى حاجت تو را برآورده نسازند!

دیگر آنکه من آمادگى دارم که هرگونه دشنام و ناسزائى را بشنوم و لیکن استدعاى من آنست که عرض و ناموس مرا مورد دشنام قرار ندهى.

 دشنام دهنده مى گوید:

چنان این کلمات پیامبرگونه سید در من اثر عمیق گذاشت که نزدیک بود قالب تهى کنم. اشک چشمان مرا گرفت و همان طوری که مشاهده مى کنى رعشه بر اندامم افتاد.

منبع  قصص العلماء، ص۱۶۸.


*یاس فیروزه ای*

  • علیرضا زارع

نظرات  (۱)

  • محمد جاویدی
  • سلام و خدا قوت
    پیشنهاد میکنم از قابلیت ادامه مطلب استفاده کنید تا هم کلیک خور سایت بره بالا و هم از فضا بهینه استفاده شود .

    یاعلی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی